رگ گردن
متعجبم که
چطور
از رگ گردن نزدیک تری
و عده ای
در کوچه پس کوچه های
عالم ماده
با چراغ بی رمق
عقل معاش
در راه اثبات تو
به این در و آن در می زنند
متعجبم که
چطور
از رگ گردن نزدیک تری
و عده ای
در کوچه پس کوچه های
عالم ماده
با چراغ بی رمق
عقل معاش
در راه اثبات تو
به این در و آن در می زنند
وقتی که خدا
از حق
طبیعیش
برای هدایت گذشت
من ریسمان
بندگی را
پاره کرده
و کم کم
با شیطان
هم پیاله شدم
در صحن علنی عالم
هر روز مستحق استیضاح ام
و تذکر های کتبی و شفاهیت
هر روز
مرا وقیح تر کرده...
این همه پنهان کاری از سر چیست؟
فقط یک کلام بگو
برو!
مثل قند در دلم آب می شوی
باید بیشتر مواظب
شیرین کاری هایت باشم!
شاید شیرینی وجودت
قلبم را کرم بزند...
نقش تو مثل همان
عالم کم فهمی بود
که در آن اوج جهاد1
و شکست رخ آن دیو صفتان
حکمی از روی سفاهت بنمود
و زمین زد همه ی
هیبت مردان خدا...
و چرا بر سر درس عبرت
تو همیشه خوابی؟2
پی نوشت:
1- اشاره به جنگ صفین
2- در پی سخنان محیر العقول استاد دانشگاه طباطبایی آقای نجفقلی حبیبی در برنامه دیروز،امروز،فردا
آنانی که حکمت
گریه و نذری سفره ی ارباب
را نمی فهمند
آنقدر پشت این نقاب های پوسیده ی
روشنفکران برج آج نشین بمانند
تا روشن شود هویت توخالی
این اصحاب بنی امیه
وقنی خدا وقت های خصوصیش
را به من اختصاص داد
بی شرمانه
از او
خواستم تا برای ملاقات
با مسئول دفترم
هماهنگ کند
دیوانه وار به دنبال
گوشه ای دنج می گشتم
تا اندکی خودیت خود
را مرور کنم...
کم کم دارم حکمت نماز شب را میفهمم
چند روزی است
که
شیطان و نفس اماره
در ائتلاف اعتدالی
قصد یورش
به مواضع
ایمان و عقیده ام را دارند...
خدایا پس کماندوهای حزب الله کی میرسند؟
در بازار جمعه دلش
حیا را به مناقصه گذاشت
تا لقمه نانی
برای خود دست و پا کند
غافل از اینکه
بیش از این ها
می ارزید