کلامم رابا سلام متبرک می کنم...
می خواهم از خودم بگویم
اما باز این - میم- مالکیت امانم را برده است
وقتی شناختی نباشد...
خودم؛جای خودت، را خواهد گرفت
و این تازه
آغازتمام مشکلات است...
به کلماتت که مینگرم میفهمم که هیچ تناسبی با آنها ندارم...
همه ی حواسم را به تو دوخته ام...
تا خلیفه اللهی راه بسیار است...
و این راه پرحادثه زره و جوشن میخواهد تا به سلامت برسی...
* * *
این چهار دیواری را مهیا ساخته ام
با خشت سخن و ملات صمیمیت
تا از تو بگویم
ازبودن مطلقت و نبودن مطلقم...