سنگدل
نمی توانستم معصومیتت را درک کنم
به زحمت افتادی و رنج کشیدی
حالا مظلومیتت را به نظاره نشسته ام...
وای که چقدر سنگدل شده ام
پی نوشت:درکی مختصر از درس استاد پناهیان
نمی توانستم معصومیتت را درک کنم
به زحمت افتادی و رنج کشیدی
حالا مظلومیتت را به نظاره نشسته ام...
وای که چقدر سنگدل شده ام
پی نوشت:درکی مختصر از درس استاد پناهیان
آزادی از زمانی یواشکی بود
که علی(ع) درد و دلهایش را
با چاه در میان می گذاشت
از آزادی تنها هوچی گری بلد بود
و خواندن چند بیت شعر یار دبستانی
آن هم از رو
آنقدر که از داعش ترسیده بود
از شیطان خوفی نداشت
معلوم شد تا نمایان نگردد دشمن
باورش سخت است...
عده ای از تاریکی ها به نور رهسپارند
و عده ای از نور به تاریکی ها
و من مبهوت این رفت و آمد ها
حسیـــن(ع) تنها فانوس بدست منتظر ما نیست...
غریق نجات می فرستد در این بحر موِّاج
تا رها کند ما را از این طوفان بلایا
پی نوشت:اِن الحسیـــن مِصباح الهُدی و السَفینة النّجاة
وقتی مبهمات جای بینات را می گیرد
عده ای گاهی به دنبال تاسیس
کمپ مبارزه با بی حجابی اند
و روزی در جستو جوی
مه پاره های زیبا روی عالم
آبـــــــــ هم به خود بالید
وقتی در مُشت تو آمد
پس کی مرا در بغل می گیری...
ای باب تمام دلخوشی های حسین(ع)